آخرین انار دنیا
« آخرین انار دنیا » نوشتهی بختیار علی و با ترجمه ای از آرش سنجابی زمستان سال 88 توسط نشر افراز به بازار کتاب آمد. بختیار علی نویسندهی کرد زبان، متولد سلیمانیه و ساکن آلمان است. او بعد از نوشتن رمانهایی همچون : « مرگ در دانه ی دوم » و « غروب پروانه » رمان « آخرین انار دنیا » را در سال 2002 تالیف کرد. او علاوه بر این آثار، چندین رمان و مجموعه ی شعر نیز تالیف کرده است.
رمان « آخرین انار دنیا» تاکنون به چندین زبان زنده ی دنیا از جمله : آلمانی ، روسی ، انگلیسی ، عربی ، یونانی ، ترکی و اخیرا اسپانیایی برگردان شده است. بختیار علی در مصاحبهای درمورد آخرین انار دنیا گفته است: اگر بمیرم و به من اجازه دهند که تنها یک کتاب با خودم به آن دنیا ببرم، از میان تمام کتابهایی که نوشتهام، آخرین انار دنیا را با خود میبرم.
شخصیت اصلی این رمان مردی به نام مظفر صبحگاهی ست که طی بیست و یک سال اسارت در سلولی انفرادی مشرف به بیابان، از دنیای انسانها دور افتاده و روزهای زندگی اش را تنها با شن های بیابان و سکوت مرگ آلود آن سپری میکند. ظفر صبحدم کسی است که در هنگام جنگهای داخلی با فرمانده خود در خانه کوچکی محاصره میشوند و امکان فرار هردو نفر آنها وجود ندارد.
بنابراین مظفر صبحدم تصمیم میگیرد بماند و در برابر نیروهای دشمن مقاومت کند تا یعقوب صنوبر بتواند فرار کند. بعد از این اتفاق، مظفر اسیر میشود و به زندانی در صحرا فرستاده میشود. او پس از بیست و یک سال توسط فرمانده ی سابقش ( یعقوب صنوبر ) از زندان آزاد می شود و به قصری در وسط یک بیراهه آورده می شود .
در جایی از کتاب در مورد اسارت چنین گفته می شود: تا زمانی که انسان اسیر است زندگی برایش معنای عمیقی دارد. هیچ چیز همچون بردگی و اسارت به زندگی معنا نمیدهد. چون در آن هنگام انسان برای آزادی در پیکار بزرگی است. اما هیچ چیز هم مانند آزادی معنای زندگی را به مخاطره نمیاندازد. در آزادی است که انسان شیدایی و سرگشتگی و آروزی خودش را به خاطر معنی از دست میدهد. گویا انسان آزاد باید انسانی تهی از معنی باشد. اما عظمت انسانی آن نیست که در بردگی معنا را جستجو کند. بلکه باید در آزادی دنبالش را بگیرد.
او از این قصر ساختگی فرار می کند تا به دنبال تنها پسرش سریاس صبحگاهی (تنها دلگرمی او به زندگی) بگردد . شخصیت اصلی رمان ( مظفر صبحگاهی ) در راهی که آغاز کرده با خواهران سپید پوش ، اکرام کوه نشین ، سید جلال شمس ، ممد دل شیشه ای و بالاخره سریاس صبحگاهی دیگری آشنا می شود که هم نام تنها پسر اوست اما از پس این نام ها ، سریاس صبحگاهی سومی نیز پیدا می شود که مظفر نمی داند کدام یک از آنها پسر واقعی خودش است . در نگاه نخست به این اثر ، در می یابیم که با یک رمان به معنای واقعی رو به رو هستیم .
در طول مسیری ( درونی و بیرونی ) که شخصیت اصلی رمان برای پیدا کردن پسرش طی می کند ، علاوه بر گشوده شدن رازهایی که بیست و یک سال از حقیقت آنها دور بوده ، زندگی نامه ی تک تک شخصیت های دیگر نیز برای خواننده باز گو می شوند و خواننده گاهی به موازات قصه ی اصلی ، و گاهی در خلال آن ، به ارتباط زندگی شخصیت های دیگر با مظفر صبحگاهی و پسرش ( سریاس صبحگاهی ) پی میبرد و این خود مشخصهای ممتاز است که نام رمان ( و نه داستان بلند ) را روی این اثر بگذاریم.
راوی این رمان همان شخصیت اصلی یعنی مظفر صبحگاهی است . اما شیوه روایت مانند راویهای اول شخصی که برای خواننده آشنا باشند ، نیست . در این نوع روایت ، راوی با آنکه اول شخص است اما روایت را به صورت راوی دانای کل پیش می برد ، چون هموست که بعد از آزادی از اسارت بیست و یک ساله از همه چیز آگاه گشته و حالا سوار بر کشتی مانند ناخدای این رمان ، جزء به جزء آن را برای ما روایت می کند .
خوبی استفاده از این نوع ژانر ( رئالیسم جادویی ) در این رمان ، هم خوانی آن با فضای بومی کردستان است . نویسنده با انتخاب صحنه و مکان های درست و به جا ، طوری از این گونه ی داستانی استفاده کرده است که در کلیت اثر نه تنها از بدنه ی روایت خارج نمی شود ، بلکه بر جذابیت و تاثیر رمان نیز می افزاید . این رمان یک اثر جذاب و خواندنی است که تاریخ و فرهنگ مردم کُرد را نیز به خوبی نشان میدهد و بدون شک برای کسی که بخواهد از ادبیات کُرد کتابی بخواند، اگر بهترین گزینه نباشد، قطعا یکی از بهترین گزینهها خواهد بود. کتابی که جنبه ضدجنگ بودن آن بسیار به چشم میخورد و نویسنده از هرچیزی برای نفی جنگ استفاده کرده است.