عشق به همنوع را معنی کنیم
همهی ما وقتی کلمه عشق به همنوع رو میشنویم، فکر میکنیم باید یه پول هنگفتی داشته باشیم و مثلا بریم یه بیمارستان بسازیم. یا اینکه تصور میکنیم باید تمام مدارس یک شهر رو بازسازی کنیم تا بچهها مجبور نشن برای رفتن به مدرسه خوب کلی راه رو پیاده برن. دیگه حالا اگه خیلی مناعت طبع داشته باشیم با خودمون دو دو تا چهار تا میکنیم که مثلا میتونیم جادههای یک شهر رو آسفالت کنیم یا نه؟ ولی نه بخدا اینطور نیست.
بیخود نیست که از قدیم گفتن سنگ بزرگ علامت نزدنه. وقتی یه هدف بزرگ رو به اهداف کوچکتر تبدیل میکنیم خیلی زودتر بهش دست پیدا میکنیم. پس عشق به همنوع میتونه تعاریف دیگهای هم داشته باشه. عشق به همنوع یعنی شما وقتی توی صف نونوایی هستی و پشت سرت یه پیرزنه، لازم نیست برای کل فک و فامیلت نون بگیری. یه کاری کن تا زودتر نوبت اون بنده خدا بشه. یا وقتی میخوای پوشک برای بچهات بخری و آدمای دیگه هم منتظرن تا خرید تو تموم بشه، تمام فروشگاه رو جارو نکن، یه طوری بخر اونم دست خالی بیرون نره. مامانم همیشه بهم توصیه میکنه: ارحم، ترحم یعنی به بقیه رحم کن تا خدا بهت رحم کنه. اما بینی و بین الله ما چقدر نسبت به همشهری هامون رحم و مروت داریم؟
چیزی که همیشه توی گوش ما فرو کردن، اینه که یا یه کاری نکن یا اگه انجامش میدی، تموم و کمال انجام بده. ولی خب ما آدمای خیلی کاملی نیستیم و حتما یه جاهایی از کارمون میلنگه اما این دلیل نمیشه دست روی دست بذاریم و بگیم خب ما که کاری از دستمون برنمیاد! بقیه هستن و زحمتش رو میکشن.
عشق به همنوع را با قدمهای کوچک شروع کنیم
هر کسی میتونه به سهم خودش یه حرکت کوچیک اما موثر انجام بده. عشق به همنوع یعنی کالاهای قدیمی رو با قیمت خودش بفروش، یعنی تاریخ شیر فاسد رو عوض نکن تا بتونی راحت بفروشیش. یعنی کتاب رو قاچاق نفروش که انتشاراتیها به خاک سیاه بنشینن! چرا راه دور بریم عشق به همنوع یعنی عزیزم ماسک و دستکش آلوده رو توی کوچه ننداز تا اون پاکبان بیچاره مجبور بشه اونو برداره و احتمال مبتلا شدنش به کرونا بالا بره.
مصطفی ملکیان یه جملهی قشنگی داره که میگه: عشق به همنوع، بزرگترین مرحله شادی است و عشق مرحله فراتر شفقت و نیکخواهی است. ایشون میگن وقتی من به خوراک و پوشاک و مسکن کسی کمک میکنم، در قسمت خوشیِ شفقت کار میکنم. ضروریات زندگی، پایینترین حد خوشی هستند، بعد از این ضرورتهای اولیه، خوشیهای بالاتری مانند احساس عزت نفس و احترام در جامعه نیز وجود دارد. یعنی من کم کم باید بتوانم به دیگری کمک کنم تا او در گروههای اجتماعی عضویت و دوستان خوبی پیدا کند. وقتی کسی این مرحله را به خوبی پشت سر گذاشت، از لحاظ روانی برای عشق آماده خواهد شد که از این عشق، گاهی به محبت و گاهی به انسانیدوستی تعبیر میشود.
اولین نکته این است که وقتی به دیگری شفقت میورزیم، به همان میزان میزان شفقت ورزیدن، ما عاشق او میشویم. این نکته را اولین بار یکی از فیلسوفان و روانشناس اخلاق انگلیسی قرن نوزدهم در کتاب «روشهای اخلاق» مطرح کرد. ما گمان میکنیم با کمک و محبت به کسی، آن شخص نیز به ما علاقهمند میشود. این روانشناس میگوید این موضوع درست است، اما به این نکته نیز باید توجه داشت که خود دهنده محبت هم به گیرنده محبت دچار میشود.به تعبیر دیگری، وقتی من به فقیری کمک میکنم، پس از مدتی هم محبت من در دل فقیر جای گرفته و محبت آن فقیر هم در دل من میافتد.
من بعضی وقتا با خودم میگم کاشکی یه روزی یه نفر بیاد و عشق رو دوباره برای همه مون تعریف کنه. عشق ورزی یعنی کیفیت حال آدما رو عوض کنیم. نمیدونم آدمای زمونه عوض شدن یا اینکه بزرگترا نیومدن و به ما یاد بدن که چطوری خرج و مخارج خانم همسایه که شوهرش توی زندون بود رو با کمک اهالی محل پرداخت میکردن و هیچ کس هم هیچ وقت اجازه نداد، اون احساس بی کسی کنه. من فک میکنم عشقای بزرگ توی قلبای بزرگترای ما موند و ما فقط اون چیزی رو یاد گرفتیم که از زبونها شنیده شد.
جملات استاد ملکیان بسیار زیبا بود
عالیه
مثل هميشه عالي بود. ممنون از متن قشنگت
ممنون ار لطفت