کتاب اقتصادی

فقر احمق می‌کند

فقر احمق می‌کند جزء کتاب‌هایی است که نگاه جدیدی به معقوله فقر دارد. قدیمی‌ها می گفتند فقر از هر دری داخل بیاید، ایمان از در دیگر بیرون می‌رود. توی این کتابی که امروز می‌خواهم معرفی کنم، فقر به عنوان عاملی شناخته می‌شود که اجازه هر گونه فکر کردن و خلاقیت داشتن را از آدم‌ها می‌گیرد و آن‌ها را تبدیل به موجوداتی می‌کند که فکر و ذکرشان گذراندن این هفته و این ماه و این سال می‌شود! در واقع این کتاب می خواهد بگوید که عامل “کمیابی” می تواند ذهن همه ی آدم‌ها را تحت تاثیر قرار دهد و باعث شود تا نتوانند تصمیم های درستی را بگیرند.

طرز فکری قدیمی می‌گوید افراد فقیر به این خاطر فقیر هستند که تصمیمات بدی می‌گیرند. اما سندهیل مولاینیتن، استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد و الدار شفیر، استاد روان‌شناسی دانشگاه تاد، کتابی با عنوان «کمیابی» نوشتند که این مسئله را رد می‌کند. از نظر آن‌ها ماجرا کاملاً برعکس است و در واقع افراد به این خاطر تصمیمات بدی می‌گیرند که فقیر هستند.

فقر احمق می‌کند

با این‌حساب، افراد چطور می‌توانند از دام فقر بگریزند؟ آن‌ها بر اساس تحلیل داده‌هایشان به‌دنبال این بودند که نشان دهند کمیابی به هر شکلی و برای هر کس اتفاق بیفتد، ظرفیت ذهنی فرد را می‌رباید. این داستان، همه چیز را شامل می‌شود؛ از گرسنگی‌کشیدن و تنهایی گرفته تا کمبود زمان و فقر.

فقر احمق می‌کند، چرا نوشته شد؟

در مقدمه‌ی کتاب فقر احمق می‌کند از قول نویسندگان آمده است: «ما این کتاب را به این خاطر نوشتیم که برای ننوشتنش وقت نداشتیم.» داستان نوشتن کتاب به گفته‌ی نویسندگان از گرفتاری‌های زیاد سندهیل مولاینیتن آغاز شده است. گرفتاری‌هایی که او را به طور جدی از انجام تعهداتش بازداشته بود و باعث شده بود در مدیریت زمان و برنامه‌هایش کاملا با مشکل مواجه شود. در میان همین برنامه‌ها پیشنهادی مبنی بر نوشتن فصلی از کتابی درباره‌ی زندگی آمریکایی‌های کم درآمد به آن‌ها پیشنهاد شد.

موردی که در این فصل بررسی شد مردی بود که تعهدات مالی فراوانی داشت و توانایی مدیریت دخل و خرجش را نداشت. شیفر و مولاینیتن به شباهت‌های زیادی میان شان، مدیر دفتری که درباره‌اش نوشتند و مولاینیتن پی بردند و تلاش کردند منطقی مشترک پیدا کنند که شرایط پیش آمده برای هردوی آن‌ها را توضیح دهد و برای ان راه حل ‌های کارامد ارائه دهد. آن‌ها معتقد بودند آنچه میان این دو نفر مشترک است «اثرات کمیابی» است و تصمیم گرفتند به یک سوال مهم پاسخ دهند: «آیا می‌توان منطقی فراگیر برای کمیابی ارائه داد؟ منطقی که در این پس زمینه‌های گوناگون کارایی‌اش را حفظ کند؟» در نهایت آن‌ها برای پاسخ به این سوال کتاب فقر احمق می‌کند را نوشتند.

کتاب فقر احمق می‌کند به ما چه می‌گوید؟

روان‌شناسان به‌خوبی این مفهوم را توضیح داده‌اند: اگر ذهن روی یک چیز متمرکز باشد، توانایی‌ها و مهارت‌های دیگر مثل توجه، کنترل فرد روی خودش و برنامه‌ریزی بلندمدت مختل می‌شود. به‌گفتۀ مولاینیتن و شفیر در این وضعیت، پردازشگر ذهن ما مانند پردازشگر رایانه‌ای که در حال اجرای چندین برنامه است، کند می‌شود. در واقع ما ظرفیت‌های ذهنی‌مان را از دست نمی‌دهیم؛ بلکه توانایی اگر ذهن بر روی یک چیز متمرکز باشد، دیگر توانایی‌ها و مهارت‌ها مثل توجه، کنترل فرد روی خودش و برنامه‌ریزی بلندمدت مختل می‌شود دسترسی به تمام داشته‌های معمولمان را نخواهیم داشت.

فقر احمق می‌کند

روزی را تصور کنید که چندتایی جلسه دارید و فهرست‌ کارهایتان به اندازه‌ای نیست که از دست در برود. زمانی‌که کاری ندارید را صرف طول‌دادن نهار یا حضور در یک جلسه می‌کنید و یا به یکی از همکارانتان زنگ می‌زنید تا احوالش را بپرسید. حالا روز دیگری را تصور کنید که برنامۀ کاری‌تان پر از جلسات پشت سر هم است. آن وقتِ آزاد کوتاهی هم که دارید باید به یک پروژۀ عقب‌افتاده اختصاص یابد. در هر دوِ این موارد زمان از نظر فیزیکی کمیاب است.

مقدار ساعتی که سر کار بوده‌اید یکی بوده و فعالیت‌های زیادی برای پرکردن این ساعات پیش رویتان بوده است. بااین‌حال در یک مورد شما عمیقاً نسبت به این کمیابی و محدود بودن زمان آگاه بوده‌اید؛ در مورد دیگر این کمیابی واقعیتی مبهم بوده و شاید اصلاً توجهتان را جلب نکرده باشد.

مفهوم کمیابی در کتاب فقر احمق می‌کند چیست؟

احساس کمیابی از واقعیت فیزیکی‌اش مجزاست. احساس کمیابی از کجا می‌آید؟ قطعاً محدودیت‌های فیزیکی نقش دارند؛ پولی که در حساب پس‌انداز ماست، بدهی‌ای که به گردن داریم، کاری که باید تکمیل کنیم. اما برداشت ذهنی ما از چیزهای مهم نیز تعیین‌کننده است: برای تکمیل کارمان چه مقدار زمان می‌خواهیم؟ آن خرید چقدر مهم است؟ این‌گونه خواسته‌ها به‌وسیلۀ فرهنگ، پرورش و حتی ژنتیک شکل می‌گیرند.

اینکه آرزوی چیزی را داشته باشیم هم می‌تواند به فیزیولوژی‌مان مربوط باشد، هم به اینکه همسایه‌مان هم آن چیز را دارد. اینکه چقدر احساس سرما می‌کنیم، نه‌فقط به دمای هوا بلکه به متابولیسم شخصی‌مان بستگی دارد. احساس کمیابی نیز هم به چیزهای موجود بستگی دارد و هم به سلایق شخصی‌مان. بسیاری از دانش‌پژوهان (جامعه‌شناسان، روان‌شناسان، انسان‌شناسان، دانشمندان علوم اعصاب، روان‌پزشکان و حتی بازاریابان) سعی کرده‌اند اجزای تشکیل‌دهندۀ این سلایق را رمزگشایی کنند.

فقر احمق می‌کند

کمترداشتن ناخوشایند است و می‌تواند تأثیراتی روی بهداشت، امنیت یا تحصیل داشته باشد. کمیابی به نارضایتی و ناراحتی ختم می‌شود. گرچه که این نگرش صحیح است، به نظر ما نکته‌ای اساسی را از قلم انداخته است. کمیابی نه‌تنها یک محدودیت فیزیکی، که یک ذهنیت است. زمانی‌که کمیابی توجه ما را تسخیر می‌کند، شیوۀ تفکرمان را تغییر می‌دهد؛ چه در سطح چند میلی‌ثانیه، چه چند ساعت، یا چند روز و چند هفته.

این کمیابی به صدر ذهنمان تکیه زده و بسیاری چیزها را تحت تأثیر قرار می‌دهد، از آنچه متوجه می‌شویم گرفته تا شیوۀ ارزیابی انتخاب‌هایمان، شیوۀ اندیشیدنمان، و درنهایت تصمیمات و طرز رفتارمان. زمانی‌که تحت تسلط کمیابی قرار می‌گیریم، به شیوه‌ای متفاوت با مشکلات روبه‌رو شده، به آن‌ها نگاه کرده و آن‌ها را مدیریت می‌کنیم. شما می توانید کتاب صوتی فقر احمق می کند اثر الدار شفیر را از سایت نوار دانلود کنید.

مشخصات کتاب فقر احمق می‌کند

نویسنده: سندهیل مولاینیتن، الدار شفیر

مترجم: سید امیرحسین میرابوطالبی

انتشارات: ترجمان علوم انسانی

تعداد صفحات: 384

نسیم طهرانی

نوشتن، همان رویایی است که مرا به ادامه زندگی دلگرم می کند.

‫2 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا