دنیای سوفی
کتاب دنیای سوفی با عنوان انگلیسی Sophie’s world کتابی از یوستین گردر، نویسنده نروژی است. این کتاب داستانی درباره تاریخ فلسفه است که به شکل رمان نوشته شده است. «یوستین گردر» Jostein Gaarder نویسنده و استاد فلسفهی اهل نروژ در 8 اوت سال 1952 به دنیا آمد. او کودکیاش را خانوادهای فرهیخته گذراند و رشتهی فلسفه، الهیات و ادبیات از دانشگاه اسلو را در جوانی دنبال کرد. او از همان دوران به نوشتن علاقه داشت به همین دلیل نویسندگی را بهطورجدی دنبال کرد.
او علاوه بر اینکه در تألیف کتابهای فلسفی فعالیت میکرد نوشتن داستان را نیز دنبال کرد. «گردر» معلم دبیرستان بود و فلسفه تدریس میکرد. او برای درک بیشتر دانشآموزانش، فلسفه را در قالب داستان و رمان بیان کرد. او با زبانی ساده و در قالب یک روایت داستانی مسائل پیچیده را عنوان میکند و لقب استاد سادهنویسی را از آن خودش کرد. «یوستین گردر» سراسر زندگیاش را وقف نوشتن کرده است و با همسرش فعالیتهای اجتماعی و حقوق بشری انجام میدهد. آنها «جایزه سوفی» را پایهگذاری کردند که سالانه به حامیان محیطزیست اهدا میشود.
«یوستین گردر» با خلق داستانهای مرموز و پرکشش دنیای فلسفه و ادبیات داستانی را به هم نزدیک کرده است و بهعنوان یکی از نویسندگان موفق این قرن شناخته شده است. او موفق به دریافت جوایز و افتخارات زیادی شده است، او سال 1990جایزه سال منتقدان ادبیات نروژی برای بهترین اثر ادبیات کودکان و نوجوانان را دریافت کرد و سال 2005 مدرک افتخاری کالج ترینیتی به این نویسندهی موفق اعطا شد.
معرفی داستان دنیای سوفی
سوفی آموندسون، دانش آموز یكی از دبیرستانهای حومه نروژ است كه به همراه مادرش در یك خانه ویلایی زندگی می كند.پدرش كه ناخدای یك نفتكش است به دلیل شغلش مدتهای طولانی از سال را دور از خانه و خانواده خود می گذراند. سوفی تنها فرزند خانواده است و همین امر سبب می شود كه او ساعتهای طولانی را در منزل تنها باشد. سوفی در اوقات تنهایی به غار خود پناه می برد، سوراخی در میان بوتههای شمشاد كه در حیاط خانه قرار دارد و تنها گنجایش یك نفر را دارا است.
سوفی که در آستانه پانزده سالگی است در طی ماجراهای عجیبی نامههای جالب و نوارهای ویدئویی از شخصی به نام آلبرتو ناکس دریافت میکند که در آنها سؤالات جالبی مانند جهان چگونه پدید آمدهاست؟ که آغاز گر راه آموزش تاریخ فلسفهاست، مطرح میکند. این نامهها در ابتدا مطالبی در خصوص یونان باستان، سقراط و سؤالات اساسی زندگی بشری را عنوان میکند.
پس از دریافت چند نامه سوفی و آلبرتو یکدیگر را ملاقات میکنند. موضوع صحبتهای آنان عمدتاً نظریات فلاسفۀ یونان باستان، امپراتوری روم، قرون وسطی، رنسانس، عصر روشنگری، و موضوعاتی چون انقلابهای بزرگ و تا مسائل امروز بشری است. داستان به صورتی جذاب است و سعی میکند در ضمن داستان، تاریخ فلسفه را بهصورت طبقهبندی شده به خواننده آموزش دهد؛ همچنین در داستان وقایعی اتفاق میافتد که خواننده را تشویق به ادامۀ رمان میکند.
” تو آنقدر به جهان عادت کردهای که دیگر هیچ چیز برایت عجیب نیست”
این جمله سوفی، دخترک چهارده ساله کتاب “دنیای سوفی” به مادرش احتمالا میتواند خلاصهای از تمام چیزی باشد که کتاب قصد آموختنش را دارد: فلسفه. بعید است فیلسوفی نپذیرد که غایت فلسفه پاسخ دادن به پرسشهایی است که پیش از این جواب آنها بدیهی شمرده شده است. همیشه فلاسفه دوست دارند تا دنیا را از نو بخوانند. از روز نخست. انگار که پیش از این کسی مناسبات دنیا را تببین نکرده باشد. انگار که جهان منتظر مانده باشد تا آنها از راه برسند و دنیا را به یک باره از نگاهی که پیش از این هیچ کس ندیده است ببینند.
در همان برخورد اول به کتاب دنیای سوفی، میتوان حدس زد که این کتاب، یک رمان متفاوت است. آموزش تاریخ فلسفه فقط در ۶۰۰ صفحه؟ آن هم به یک نوجوان ۱۵ ساله؟ باید کتاب خواندنی باشد. و همینطور هم هست.
نکته قابل توجه، زیرکی نویسنده است که قصد آموزش فلسفه به فردی نوجوان را دارد. هرکسی در دوره نوجوانی ممکن است به سوالاتی مانند: من کی هستم؟ چرا در این دنیا حضور دارم؟ هدف دنیا چیست؟ و غیره فکر کند. چهبسا امکان دارد هرگز به دنبال پاسخ آنها نرود و تحقیقی در مورد آنها نکند. به همین خاطر من فکر میکنم اگر این کتاب را به نوجوانی هدیه دهید، بسیار ارزشمند خواهد بود. کتاب خوشخوان و ساده است و تقریبا هیچ مطلب فلسفی پیچیدهای که نتوان فهمید، در آن نیست و برای یک ذهن خلاق و کنجکاو پاسخهای بسیار خوبی دارد.
قطعا عامل بیشترین موفقیت و محبوبیت کتاب “دنیای سوفی” در آن است که موفق شده است تاریخ فلسفه را نه به عنوان چیزی که پیش از این اتفاق افتاده و تمام شده که از قضا به عنوان چیزی که درباره مسائل همین امروز ما است روایت کند. یوستین گردر آموزش هر فیلسوف یا جریان فلسفی را با یک نامه که حاوی پرسشی از سوفی است آغاز میکند.
پرسشی که ثابت میکند دغدغه آن فیلسوف هنوز هم در دنیای ما میتواند مهم باشد و به این ترتیب در کنار داستان دختر نوجوانی که نامههایی مرموز دریافت میکند دست به کار روایت داستان مسألههای دختر نوجوانی میشود که فیلسوفان از پیش پاسخ دادهاند. این احتمالا مهمترین دستاورد “دنیای سوفی” است: باز گرداندن فلسفه به ذهنهایی که آنقدر به دنیایی که میبینند عادت کردهاند که دیگر فلسفه سهمی رد زندگیشان ندارد و این هرگز پیروزی کوچکی نیست . در ادامه میتوانید به کتاب صوتی دنیای سوفی گوش دهید:
جملاتی از کتاب دنیای سوفی
«اسب اسب بهدنیا میآید، اما انسان، انسان بهدنیا نمیآید، باید او را آموزش و تعلیم داد تا انسان شود.»
روزگاری یک فضانورد روسی و یک جراح متخصص مغز روسی پیرامون دین و مذهب با هم بحث میکردند. متخصص مغز مسیحی بود و فضانورد نبود. فضانورد با نخوت و افاده گفت: «من چندین بار بهفضا رفتهام و در هیچ یک از این دفعات با خدا یا فرشتههایش برخورد نکردهام» و متخصص در پاسخ او گفت: «اما من غالبا مغزهای آدمهای متفکر و هوشمند را جراحی کردهام و هرگز در هیچ یک از این مغزها فکر و هوش ندیدهام.»
اگر هرگز بیمار نشویم، نمیدانیم سلامتی چیست. اگر هرگز از گرسنگی رنج نبریم، شادی غذا در برابر داشتن را درک نخواهم کرد. اگر جنگی در میان نباشد صلح را چنان که شایسته است قدر نخواهیم گذاشت و اگر زمستان وجود نداشت شکوفایی بهار را شاهد نمیشدیم.
سوفی بهخاطر آورد که مادربزرگش نیز روزی که طبیب او را از وخامت حالش آگاه کرد، چیزی در همین حدود بهاو گفته بود. اینکه «فقط حالاست که من پی میبرم زندگی چقدر زیباست.» غمآور نیست که اکثر آدمها باید بیمار شوند تا قدر زندگی را بشناسند؟
آن کس که از درسهای ۳۰۰۰ ساله چیزی نیاموزد، در زندگی کاری جز روز را بهشب رساندن نمیکند.
بهنظر میرسد که همراه با افزایش سن و سال، دیگر چیزی ما را بهحیرت نمیاندازد. اما در این ماجرا، چیزهایی اساسی و اصلی را از دست میدهیم که فیلسوفان میکوشند تا آنها را در ما بیدار کنند. زیرا در درون ما، در ژرفای وجودمان، صدایی کوتاه بهما میگوید که زندگی، معمایی شگرف است.
منظورم این است که بگویم تمام اعمال و کردارهای ما را عقل و منطق هدایت نمیکند. انسان، آنطور که حکمای مکتب تعقلّی سدهی هجدهم میخواستند وانمود سازند، یک موجود صرفا عقلی نیست. غالبا میلها و کششهای غیرعقلی است که اندیشهها، خواب و خیالها یا افعال ما را معین میسازند و رقم میزنند و این کششهای غیرمنطقی میتوانند جلوه و بیان غریزهها یا میلهای ژرف درونی وجود ما باشند.
اصطلاح انعکاس بهمعنای آن است که ما احساسات یا افکار و اندیشههایی را که بهژرفای درون خود عقب راندهایم بهدیگران نسبت میدهیم. آدمی که مثلاً بسیار خسیس است بهسرعت تمام صفت خسّت را در یک شخص دیگر مییابد.
بهترین روش مطرح کردن فلسفه این است که چند پرسش فلسفی بهمیان گذاریم: جهان چگونه آفریده شده است؟ در پشت آن چه فرامیرسد؟ آیا ارادهای یا معنایی هست؟ زندگیای پس از مرگ وجود دارد؟ چگونه باید پاسخ چنین پرسشهایی را یافت؟ و البته بدون از یاد بردن این پرسش که: چگونه باید زیست؟