در باب کتاب پدرکشتگی
تم اصلی داستان، از پسرکشیِ داستان رستم و سهراب و غم و غصه آنها میآید. ماجرای کتاب به این صورت است که مادر پسر هنگام زایمان از دنیا میرود و پدرش نمیتواند این مسئله را بپذیرد. در واقع پسر کوچک خود را مقصر مرگ همسرش میداند. با بزرگتر شدن پسر آنها دچار مشکل و بحران میشوند. نوزادی که در ابتدای تولد خود، مادر خود را از دست میدهد هیچ تصوری از داشتن و نداشتن مادر ندارد. چون محبت و آغوش او را درک نکرده و الان نیز چیزی از فقدان آن نمیداند.
اما مردی که همسر خود را از دست داده این نبودن را به شدت درک میکند و چون نمیتواند با کسی سر این موضوع ستیز کند، تمام کینه خود را در وجود پسرش یعنی سیاوش میریزد. حتی بر سر انتخاب اسم او هم غرضورزی میکند و نام او را سیاوش میگذارد. همچنین او در زمانی که پسرش در حال ازدواج است، در مراسم او حضور پیدا نمیکند و ترجیح میدهد تا همیشه در زندگی او مثل سایه باشد، یک سایه سرد و نمناک.
شخصیتهای کتاب پدرکشتگی
در زندگی سیاوش، آدمهای بسیاری هستند مثل برادرش مسعود، همسرانش فرزانه و لاله و دختری که آرام جان اوست. در طول کتاب روابط او با این افراد دچار فراز و فرودهای بسیاری میشود و او را در مشکلات روحی و روانی بیشتری غرق میکند. سیاوش در کتاب پدرکشتگی نماد انسانی است که از بچهگی با کمبودها و عقدههای بسیاری بزرگ میشود و همیشه در تنهایی خود به گناه نکرده خود فکر میکند: کشتن مادرش در هنگام تولد.
سایر شخصیتهای داستان نیز از سلامت روانی خاصی برخوردار نیستند و این موضوع حال روحی سیاوش را به سمت بحرانی بزرگ پیش میبرد. تا جاییکه دعوا و دزدی و سرکشی جزء رفتارهای روزانه او میشود در حالیکه از این موضوع عذاب وجدان چندانی هم ندارد.داستان کتاب از زبان شخص سیاوش نقل میشود. سیاوش فردی است که از همسر اول خود جدا شده است و اکنون با همسر دوم خود زندگی میکند.
او از همسر اول خود دختری به نام آرام دارد که نتوانسته است سرپرستی او را به عهده بگیرد و همسر دومش نیز باردار است. کتاب پدر کشتگی در دو فصل نوشته شده است که در فصل اول آن شامل مشکلات زندگی سیاوش است. مشکلاتی مثل از دست دادن مادر به هنگام کودکی، از دست دادن برادر، مشکلات روانی و…و در فصل دوم شخصیت اول داستان یعنی سیاوش بر اثر شدت مشکلات خانه را ترک میکند و….
اگر به رمانهای ایرانی علاقهمند هستید کتابهای سمفونی مردگان و یا کلیدر را از دست ندهید.
سلمان امین؛ نویسنده کتاب پدرکشتگی
نام سلمان امین چند سالی است که بیشتر شنیده میشود، اما وی از ابتدای دهه ی 90 حضوری پررنگ و چشمگیر در عرصه ی ادبیات و فرهنگ، چه به عنوان نویسندهی حرفهای که مورد تحسین منتقدان و متخصصان قرار گرفته و چه به عنوان نویسندهی مردمپسند و پرخواننده داشته است.
چاپ چند بارهی آثار داستانیِ این نویسنده (خصوصا رمان کاکاکرمکی…. و همچنین بورس باز و…) در مدت زمان کوتاه، نشانی از این استقبال است. پیش از رمان پدرکشتگی، کتاب “قلعهمرغی روزگار هرمی” از سلمان امین توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است که به خاطر آن موفق به دریافت جایزه هوشنگ گلشیری گردید. سلمان امین نویسنده توانمندی است. رمانهای وی ارتباطی موفقی با پیرامون خود دارند و همچنین آثار مرتبط با بورس وی پیوندی بین دنیای نویسندگی و عالم اقتصاد و بورس برقرار کرده است.
کتابهایی که از سلمان امین برجای مانده است عبارتند از : اونی که نشسته از راست، انجمن نکبتزدهها، پدرکشتگی، کاکا کرمکی، پسری که پدرش درآمد، بورس باز، شهریار در وال استریت، هنر جنگ در بازار بورس و گاوها و خرسها است.
جملاتی از کتاب پدرکشتگی
- جوری گفت همه چی درست میشه که تقریبا مطمئن شدم کارم حسابی بیخ پیدا کرده است. آدم باید چقدر دیوانه باشد که خیال کند همه چیز درست میشود.
- هیچ حرف مزخرفی در این دنیا نیست که روانشناسها، دست کم یک بار، آن را مطرح نکرده باشند. آنها تنها کسانی هستند که به دلیل عدم درک صحیح روح و روان آدمیزاد توبیخ نمیشوند.
- این میل عجیب در زنها وجود دارد که بدترین خصوصیت خود را در هرکس دیدند، فوری بروند و با او ازدواج کنند.
- توی تموم رابطههایی که خوب به نظر میرسه یا یکی داره تحمل میکنه یا سر یکی داره کلاه میره.
- آدمیزاد برای آرام کردن خودش چه راههایی حیرت انگیزی که پیدا نمیکند! همیشه شرایط بدتری هست که انسان با یادآوری اش خود را خوشبختتر احساس کند.
- به نظر من گناه کسانی که با آداب و رسوم اجتماعی آدم را تحقیر میکنند خیلی بیشتر از آدمهای بی چاک و دهانی است که شخصیتت را لجن مال میکنند. حداقل تکلیف آدم با دسته دوم روشن است.
- بچه داشتن بی هدف از قتلهای سازمان یافته هزار بار بدتر است، بدبختانه حفظ زندگی به کمک بچه دار شدن چیزی است که بیشتر مردم به شکل شرم آوری روی آن توافق کرده اند.
- آشغال! تو این جا آشغال میبینی؟ اینا زندگی منه. آشغال یکی، گنج یکی دیگه س. تو میدونی آشغال یعنی چی؟ اسمش روشه. یعنی چیزی که بیخودی یه جایی رو اشغال کرده باشه. یعنی هستا، اما نباید باشه، الکی جا گرفته واسه خودش. این جوری اگه حساب کنی من خودم یه آشغال تمام عیارم که جلوت وایستادم، یعنی هستم ولی نباید باشم.
- دیوانگی بیشتر از این که خصلت آدمی باشد، به نگاهی که مردم به تو دارند مربوط میشود.
- ظاهرا وفاداری تنها خصلت انسانی ای است که هیچ کس آن را، در عمل، ارج نمیدهد، اما همیشه در گفتگوهای روزمره ستایش میشود.
- متاسفانه گذشته برای آدم یه موجود زنده اس. جون داره. درون ذهن انسان نفس میکشه. خاطرات ما دارن توی ذهن ما زندگی میکنن. حافظه ما به مرور زمان از این خاطرات انباشته میشه و نمیذاره ما از گذشته خودمون جدا بشیم. این وسط کسایی که گذشته سیاهتری دارن، احتمالا آینده سیاهتری هم خواهند داشت.
- خاطرههای گزنده ای که داشتیم، دیگر اجازه نمیداد نیمه زیباتر هم را ببینیم و همین کینههامان را آجر به آجر روی هم دیوار میکرد. ما هر دو خوب بودن را دوست داشتیم اما هرگز خود را برای این واقعیت که شاید دیگری به اندازه ما خوب نباشد آماده نکرده بودیم.
کتاب های سلمان امین رو فوری باید خوند!
کاکا کرمکی هم خیلی قشنگه.