پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید
میچ آلبوم (Mitch Albom)، نویسندۀ کتاب “پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید”، بیشتر باورهای ما را در این کتاب نسبت به دنیای پس از مرگ تغییر میدهد. این کتاب به زندگی این دنیای ما معنی میبخشد و به زیبایی اشاره می کند تمامی زندگیها (جانها) یکدیگر را لمس میکنند و همه چیز به یکدیگر وصل است و همه آنها در یک “زندگی بزرگ” با هم در آمیختهاند. میچ آلبوم در این کتاب به سوالاتی چون از مرگ چه میدانیم؟ مرگ چیست؟ دنیای پس از مرگ ما را به کجا خواهد برد؟ به زبان داستان و از دیدگاه خود پاسخ میدهد.
میچ آلبوم نویسنده آمریکایی و روزنامهنگار، فیلمنامهنویس، نمایشنامهنویس، مجری رادیو و تلویزیون و نوازنده است. کتاب سهشنبهها با موری میچ آلبوم بیش از ۳۵ میلیون نسخه در سراسر جهان به فروش رسیده است. او بیشتر به خاطر داستانهای الهامبخش شناخته میشود. منتقدان جهان به خاطر موضوع آثارش که بیشتر در خصوص مرگ و زندگی ماوراءطبیعه است، او را نویسندۀ رمانهای روانشناسی نامیدهاند.
خلاصه کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید
کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید اثر میچ آلبوم، رمانی روانشناسانه است که رازی سر به مهر دارد. این کتاب ماجرای کهنه سربازی به نام ادی را روایت میکند که عمری را به افسردگی و تنهایی گذرانده و احساس میکند در تلۀ زندگی گرفتار شده است. او تعمیرکار ماشینهای یک شهربازی است و روزهای خاکستری زندگیاش در کار و حسرت خلاصه شدهاند؛ او هر بعد از ظهر در پارک قدم میزد و همۀ قسمتها را از بازی چرخ عصار گرفته تا سرسرۀ آبی کنترل میکرد.
صفحات شکسته، پیچ و مهرههای شلشده و میخهای فولادی کهنه را پیدا میکرد و تعمیرشان میکرد. گاهی یک دفعه مات و بیحرکت یک جا میماند. مردمی که از کنارش رد میشدند، تصور میکردند مشکلی برایش پیش آمده، اما در واقع او فقط داشت به صدای وسایل بازی گوش میکرد، همین. او همیشه میگفت: «پس از این همه سال کار کردن، حالا دیگر میتوانم خرابی وسایل را حتی از صدایشان تشخیص دهم.»
در روز تولد 83سالگی این شخصیت، هنگامی که او تلاش می کند تا دختربچه ای را از خطر سقوط نجات دهد، حادثه ای دلخراش باعث مرگ ادی می شود. او در دنیای پس از مرگ به هوش می آید و درمی یابد که بهشت، مقصد سفر نبوده بلکه جایی است که زندگی او توسط پنج نفر برایش توضیح داده خواهد شد. هر پنج نفر، از کودکی گرفته تا سربازی و دوران پیری، ارتباطات خود با زندگی زمینی ادی را مورد بررسی دوباره قرار می دهند و اسرار زندگی به ظاهر بی معنی او را برملا می کنند.
این 5 نفر عبارتند از پدرش، افسر مافوقش، همسرش، مردی با پوست آبی رنگ که هنگامیکه ادی کودکی خردسال بیش نبوده با او روبه رو می شود و در نهایت “تالا ” دختربچه ای که ادی نتوانسته بود در جنگ، جان او را نجات بدهد.
هریک از این پنج نفر نقش مهمی در سرنوشت وی داشته و یا او تأثیر مهمی بر زندگی آنها گذاشته. هر ملاقات منجر به آگاه شدن شخص از بخشی از زندگیش و پاسخ دادن به سؤالاتی میگردد که در طول زندگانی همراه با وی بوده. مفهوم بهشت در این کتاب جایی است که انسان سبکبار میشود، هنگامی که درمییابد که مبدأ اعمال افراد چه بوده، آنگاه آنها را میبخشد، هنگامی که ذهن آگاه گشته و کینهها برطرف میشوند. رسیدن به بهشت آسان و ممکن میگردد. رمان پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید، داستانی خلاقانه و جذاب است که به سوالی بنیادین می پردازد: دلیل زندگی انسان ها چیست؟
نکته هایی از کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید
شاید به نظر عجیب برسد ولی این داستان از آخر آن شروع میشود؛ اما همۀ آخرها میتوانند خود شروعی دوباره باشند. ما فقط این را به وقتش نمیفهمیم. کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید (The Five People You Meet in Heaven) برای همۀ خوانندهها جذاب خواهد بود، چرا که سعی دارد وجه دیگری از بهشت به نام آگاهی از چراهای زندگی را به ما نشان دهد.
میج آلبوم در این اثر سعی میکند وجه دیگری از بهشت را به ما نشان دهد، وجهی به نام آگاهی از چراهای زندگی. بهشت در کتاب آلبوم جایی است که انسان سبکبار میشود، دلیل اعمال افراد را درمییابد و میتواند آنها را بهراحتی ببخشد. هنگامی که ذهن، آگاه شده و کینهها برطرف میشوند، رسیدن به بهشت آسان و ممکن خواهدشد.
بهشت از نظر نویسنده ی کتاب جایی است که به ما می فهماند علت رفتار و حضور برخی از انسان ها در زندگی ما چیست و در پشت پرده رفتارهای آنها چه می گذرد و وقتی ما به این نکته پی می بریم به آرامش بیشتری می رسیم و آن وقت است که ما هر کجا باشیم همان جا بهشت است.این کتاب با عنوان های دیگری مثل “پنج نفری که در بهشت به ملاقات شما می آیند” و یا در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند نیز ترجمه شده است اما بیشتر با عنوان پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید شناخته شده است.
جملات خواندنی کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید
- ما آدمها مثل آهنربا هستیم. همان طور که یکدیگر را جذب میکنیم، دفع هم میکنیم: با حرفهایی که میزنیم و کارهایی که میکنیم.
- هر وقت وقت مردن کسی برسد، میمیرد و باید این اتفاق بیفتد. انسان شاید در آخرین دقایق زندگیاش عاقلانه و شاید احمقانه حرف بزند.
- همهٔ پدر و مادرها به نوعی به فرزندانشان صدمه میزنند و هیچ کاریش نمیشود کرد.
- «زندگی هیچ وقت بیهوده نمیگذرد، فقط زمانی که به خودمان تنها فکر میکنیم، بیمعنا و بیهوده میگذرد».
- عشق از دست رفته میتواند عشقی خاموش باشد. عشق همان عشق است، تنها شکل آن عوض میشود، همین. تو با جسم معشوقت تماسی نداری. نمیتوانی به موهایش دست بکشی، لبخندش را دیگر نمیبینی، با او غذا نمیخوری و با او نمیرقصی. اما، وقتی آن حس کم میشود، حس دیگری قوی میشود. یاد و خاطرهٔ معشوق. خاطرهٔ او همراه توست. با آن زندگی خواهی کرد. نگهش میداری و حتی با آن میرقصی. زندگی پایانی دارد، اما عشق هرگز».
- پدر و مادرها، بچهها را رها نمیکنند، اما بچهها این کار را میکنند. آنها میروند. دور میشوند. همهٔ آن دورانی را که با تأیید مادر و سر تکان دادن پدر در خانه محدود بودند، به آزادی و این که هر کار دلشان خواست بکنند میفروشند. اما طولی نمیکشد که پوست چروک میشود و افت میکند، قلب ضعیف میشود، و آن وقت بچهها همه چیز را میفهمند: داستانها و همهٔ پیشرفتهاشان را، و همان راه را ادامه میدهند. زندگی پدر و مادرشان را تکرار میکنند، سنگ روی سنگ، زیر آبهای زندگی آن ها.
- کینه در دل راه نده. عصبانیتت را جمع نکن. کینه مثل سم است. از درون تو را میخورد. ما فکر میکنیم نفرت اسلحهای است که با آن میتوانیم به کسی که اذیتمان کرده صدمه بزنیم. در صورتی که کینه مثل شمشیر برگشته است و هر صدمهای که با آن به کسی وارد کنیم، در واقع به خودمان وارد کردهایم.
- «مردم بهشت را مثل باغ پرگلی تجسم میکنند که در آن جا در میان ابرها به پرواز در میآیند و در کوهها و رودخانهها گردش میکنند. اما چنین تجسمی بدون رسیدن به آرامش بیمعناست.
- ما فکر میکنیم که اینها همه اختیاری است. اما نیست، در همهٔ اینها حکمتی هست. یکی از بین میرود، در مقابل دیگری به زندگی ادامه میدهد. مرگ و زندگی بخشی از یک کل هستند.»
- «فکر میکنم مثل زندگی آدم و حوا است، مثل همان شب اولی که آدم روی زمین خوابید. درست است؟ او در آن شب نمیدانست که خواب چیست. چشمانش را بست و فکر کرد که دارد دنیا را ترک میکند. درست است؟ اما این طور نبود. صبح روز بعد از خواب بیدار شد و جهان تازهای را برای زندگی پیدا کرد. اما چیز دیگری را هم داشت و آن دیروزش بود».
این کتاب فوق العادس. واقعا ارزش خوندن داره. باعث میشه جور دیگه به مسائل و اتفاق هایی که برامون میافته و درکشون نمیکنیم، نگاه کنیم. نگاه جدیدی به زندگی میده بهمون
من این داستانو بیشتر از سه شنبه ها با موری دوست داشتم با اینکه موضوع یکی بود، مرگ
الان که این کتاب روخوندم دارم به این فکر میکنم که تاالان زندگیم روی زندگی چند نفر تاثیر گذاشته؟امیدوارم وقتی دربهشت ملاقاتشون میکنم از تاثیرات مثبتش بگن برام،حداقل سعی میکنم ازاین بعد اینطوری زندگی کنم😇 ترجمه روان،فضاسازی وتعلیق های عالی که شماروبی مکث تا آخر داستان باخودش میبره ازدست ندیداین کتاب رو
الان که این کتاب روخوندم دارم به این فکر میکنم که تاالان زندگیم روی زندگی چند نفر تاثیر گذاشته؟و ایا من اونا رو میبینم؟ امیدوارم وقتی دربهشت ملاقاتشون میکنم از تاثیرات مثبتش بگن برام،حداقل سعی میکنم ازاین بعد اینطوری زندگی کنم😇 ترجمه روان،فضاسازی وتعلیق های عالی که شماروبی مکث تا آخر داستان باخودش میبره ازدست ندیداین کتاب رو.
کتاب جالبیه که بهمون یاد میده زندگی آدمها به هم مرتبطه ،حتی آدمهایی که همدیگه رو هیچ وقت از نزدیک ندیدن و نمیشناسن.نگاه جالبی داشت