معرفی کتاب دختر استالین؛ از تولد تا مرگ
برای رمان خوانهای حرفه ای کتاب «دختر استالین» نوشته ی خانم رزماری سولیوان ( Rosemary Sullivan ) نویسنده و پژوهشگر کانادایی، کتابی جاندار با ایدههای بسیار جالب برای خواندن و لذت بردن است و برای کسانی که به رمانهای تاریخی، به ویژه با درون مایه ی سیاسی علاقه مندند، از بهترینها محسوب میشود.
همچنین از نظر کار ترجمه، ترجمه ی خوب بیژن اشتری در این سالها به صورت تخصصی علاقه مندان رمانهای تاریخی را به حوزهی روسیه شناسی کشانده و با جریانهای چپ در جهان آشنا ساخته است.این کتاب در چهار فصل نوشته شده است: 1. سالهای کرملین.2. واقعیت شوروی 3. فرار به آمریکا 4 . یادگیری زندگی در غرب
زندگی سخت دختر استالین
سوتلانا علیلویوا، دختر استالین بود. او سه بار نام خانوادگیش را تغییر داد تا بلکه بعد از خروج از زیر پرچم پدرش، زندگى به او روى خوش نشان دهد. همه تصور میکردند سوتلانا مثل یک پرنسس کرملینى زندگى مرفه و افسانهاى دارد، اما قطعا این افراد از واقعیتهاى جامعهى شوروى بىاطلاع بودند.
همهى شهروندان شوروى آموزش دیده بودند که از مجموعه قوانینى سفت و سخت پیروى کنند. براى آنها تعریف شده بود «کجا باید زندگى کنند، کجا باید کار کنند، به کجا نمىتوانند سفر کنند و غیره.» قطعا دختر استالین هم از این قواعد مستثنى نبود. او هرگز آنگونه که باید نتوانست «عادى» زندگى کند و همیشه ناله مىکرد:
هرجا بروم، خواه استرالیا باشد، خواه جزیرهاى دوردست، همیشه زندانى سیاسى نام پدرم خواهم بود.
بخش اول و دوم که در جلد اول کتاب و در ۴۹۳ صفحه گردآوری شده، خوانندگان را با زندگی در شوروی زیر سایه ی حکومت استالین آشنا میسازد. کتاب با روایت چگونگی پناهندگی دختر استالین به سفارت آمریکا در دهلینو آغازی هیجان انگیز دارد، زیرا درست در پنجاهمین سال پیروزی انقلاب بلشویکی در روسیه، دختر دومین رهبر شوروی به آمریکا، یعنی مهم ترین رقیب حکومت تحت سیطرهاش پناهنده میشود.
این مطلب را هم بخوانید: نیایش های چرنوبیل
در ادامه و تقریبا تا آخر جلد اول، با جزئیاتی از زندگی استالین آشنا میشویم که کمتر در جایی منتشر شده و یا حداقل از نظر گردآوری همه ی خصوصیات زندگی شخصی و کاریِ استالین در یک جا، بی همتا است. در این دوره تاریخی خواننده درمییابد که استالین چگونه با بی رحمی برای تثبیت قدرتش به هر اقدامی متوسل میشده و هرکه بر سر راهش قرار میگرفته، یا حتی تصور میکرد که ممکن است قرار بگیرد، ازجمله نزدیکان و خویشاوندانش را با قساوت حذف میکرده است؛ در تصادف ساختگی یا تبعید به سیبری.
در بخشهای سوم و چهارم کتاب، خواننده با تعارضهای درونی جامعه ی آمریکا در قبال مهاجران آشنا میشود. سوتلانا در آمریکا همیشه از خبرنگاران سمجی که برای کسب خبر از او و پدرش لحظههای تلخی برایش به وجود آوردند گلهمند است. در نهایت برای فرار از این جامعه و مشکلاتی که برایش ایجاد کرده، تصمیم میگیرد به انگلستان مهاجرت کند.
اما در آ نجا هم نمیتواند زندگی موفقی برای خود روبه راه کند. در نتیجه در سال ۱۹۸۴ به شوروی بازمیگردد و بعد هم به گرجستان میرود. در نهایت در سایه ی اصلاحات گورباچف که از سال ۱۹۸۵ آغاز شد، موفق میشود بار دیگر به آمریکا بازگردد و در همان جا هم مبتلا به سرطان شده و در انزوای شدیدی میمیرد.
دختر استالین یک کتاب ارزشمند است
شاید بتوان گفت یکی از دلایل توجه منتقدان به این کتاب، زحمتی است که نویسنده طی پنج سال کشیده و در نهایت یک رمان پژوهشی تاریخی را با جزئیاتی جدید از تاریخ روسیهی شوروی به مخاطبان ارائه کرده است. به همین دلیل جایزههای متعددی از جمله جایزه ی « پلوتارک»، جایزه ی «آر.بی.سی. تیلور » و جایزه ی «هیلاری وستون» به آن تعلق میگیرد. علاوه براین، کتاب دختر استالین فینالیست جایزه ی معتبر «پن / بوگارد ولد » و فینالیست جایزه ی «نشنال بوک کریتیکس سیرکل » هم بوده و در فهرست بهترین کتابهای روزنامه ی دیلی میل مقام اول را به خود اختصاص داده است.
سوتلانا میکوشید خود را از سایه پدر خارج کند و شاید به همین دلیل، روح ماجراجو و پرسشگر خود را با تغییرات پی درپی سیراب میکرد. او از بی خدایی به بودیسم، از بودیسم به مسیحیت ارتدوکسی و از آ نجا به مذهب کاتولیک روی آورد. جابه جاییهای پی در پی و نوشتن سه کتاب و دو مقاله ی تفصیلی برای توجیه دیدگاههای منتقدانه او را در جای جای رمانِ خواندنی خانم سولیوان میتوان دنبال کرد.
جملاتی از کتاب دختر استالین
او (مادر استالین) از پسرش پرسید: «جوزف تو حالا دقیقا چه کارهاى؟» استالین جواب داد: «تزار را بخاطر بیاور. خب، من شبیه تزار هستم.» که گفت: «چه حیف که تو هیچ وقت کشیش نشدى.» (دختر استالین – صفحه ۱۲۵)
مدارس زیادى بیرون مسکو وجود داشت که خارجىها را به دیدنشان نمىبردند. تا اوایل دهه ١٩٣٠ در این مدارس حتا کاغذ براى نوشتن وجود نداشت (دانشآموزان از حواشى سفید کتابهاى کهنهشان براى نوشتن استفاده مىکردند.) و قلم و مداد هم سهمیه بندى بود. به دلیل کمبود میز و نیمکت، کلاسها به صورت شیفتى برگزار مىشد. مدارس به علت نایاب بودن هیزم براى گرمایش یا نفت سفید براى چراغ روشنایى، تعطیل مىشدند. (دختر استالین – صفحه ۱۳۰)
همه بچههاى شوروى موظف به فراگیرى کمونیسم بودند. آن ها ابتدا «اکتبریست»، سپس «پایونیر»، و سرانجام «کامسومول» مىشدند. هر دانش آموز کلاس اولى در روزى که مصادف با سالروز پیروزى انقلاب اکتبر بود، «اکتبریست مىشد و ستارهاى قرمز که وسطش تصویرى از چهرهى کودکى لنین حک شده بود، دریافت مىکرد.» (دختر استالین – صفحه ۱۳۱)
استراتژى همیشگى استالین القاى ترس به تودههاى مردم و سپس کنترل آنها با استفاده از ترساندنشان بود. (دختر استالین – صفحه ۲۵۵)
استالین بازیگر ماهرى بود که وانمود مىکرد گوشهاى نشسته و دیگران برایش گزارشهایى دربارهى فعالیتهای دشمنان مىآورند؛ دشمنانى که وى نمىتوانست با مجازات آنها مخافت کند. اما واقعیت قضیه چیز دیگرى بود، او همچون استاد عروسک گردانى بود که پشت صحنه سررشتهى همه امور را در دستانش داشت.
امیدوارم که نسلهاى آینده از یاد نبرند که نیکى هرگز از بین نمىرود، که نیکى در قلبهاى آدمیان، حتا در تاریکترین زمانها، مىزید و در جاهایى که هیچ کس گمان بر وجود داشتنش نمىکند، نهفته است، که نیکى هرگز به طور کامل نابود یا ناپدید نمىشود. (دختر استالین – صفحه ۶۳۰)
موقعى که قلب پیشاپیش تصمیمى گرفته، منطق تنها کارى که مىکند این است که انواع دلگرمىها را جز به جز به تو ارائه مىکند. (دختر استالین – صفحه ۹۳۱)
هر خانوادهاى براى خودش قصهاى سربسته است و از بیرون به دشوارى مىتوان پى برد که درونش چه مىگذرد. (دختر استالین – صفحه ۹۹۳)