معرفی 10 رمان عاشقانه ایرانی
خواندن و مرور رمان عاشقانه ایرانی یکی از علاقه مندیهای همه ما بوده و یا هنوز هم هست. وقتی میگوییم رمان عاشقانه ایرانی، با حجم بسیار زیادی از کتابها رو به رو میشویم اما شاید نیاز باشد تا محبوب ترین و پرفروش ترینها در اولویت ما برای خواندن باشد. با من همراه باشید تا برای شما از دنیای زیبای کتابهای عاشقانه بگویم. حتما نظرات خودتان را برایم در کامنت بنویسید. با علاقه خواهم خواند.
معرفی رمان عاشقانه ایرانی
پیشنهاد میکنیم اگر به رمانهای عاشقانه علاقه دارید، لذت خواندن و یا شنیدن یک رمان صوتی عاشقانه را هم تجربه کنید. این ده رمان جزء داستان هایی است که در سالیان اخیر مخاطبان بسیاری را داشتند و افراد مختلفی با آن خاطره های زیادی دارند.
بامداد خمار / فتانه حاج سید جوادی
این کتاب در مورد رنجی سنگین و سخت است که به بامداد خمار تشبیه شده و فتانه حاج سید جوادی با نام هنری پروین، داستانی را نوشته که تا کنون بیش از پنجاه بار تجدید چاپ شده و به زبانهای ایتالیایی، یونانی و آلمانی بازگردانی شده است.
فتانه حاج سیدجوادی (زادهٔ ۱۳۲۴ در کازرون) رماننویس ایرانی است. رمان پرفروش او، بامداد خمار بیش از 50 بار در ایران تجدید چاپ شد.بامداد خمار یکی از پرفروشترین رمانهای معاصر ایران است و به همین دلیل از ادبیات عامهپسند است. این رمان با بحثهای داغ و نقدهای بسیار روبهرو شد. از معروفترین موافقان این رمان میتوان به نجف دریابندری اشاره کرد که مطلبی در دفاع از بامداد خمار نوشت.
بامداد خمار از زبان دختری به نام محبوبه که پدرش از اشراف تهران در زمان رضاخان بود روایت میشود. در بامداد خمار محبوبه عاشق رحیم نجار، پسری فقیر میشود و با وجود خواستگارهای بسیار و مخالفتهای زیاد خانواده به همسری او در میآيد اما واقعیت با خیال تفاوت دارد و زندگی برای محبوبه آنچنان که تصور میکرد پیش نمیرود و داستان عاشقانهی دخترک تبدیل به کلافی سردرگم میشود.
جملاتی از این کتاب را بخوانیم:
نزدیک در رسیده بودم که دوباره پدرم صدایم زد. نه این که اسمم را ببرد، نه. فقط گفت: صبر کن دختر.
+ بله آقاجان
– تا روزی که زن این جوان هستی، نه اسم مرا میبری، نه قدم به این خانه میگذاری
+ فقط گفتم: خداحافظ.
– به سلامت.
پستچی / چیستا یثربی
این کتاب قصهی عشق دختر جوانی به پستچی محل است که با همه سختیها برای عشق خود میجنگد. داستان پستچی نمایی واقعی از زندگی چیستا یثربی است. راوی این داستان خود اوست که روزی عاشق پستچی محل میشود و به بهانهی دیدن دوباره او، هر روز برای خود نامه مینویسد تا بتواند حتی لحظاتی کوتاه، او را ببیند. تا اینکه روزی پستچی محل تغییر میکند و روزها و سالها میگذرد و او نمیتواند پستچی جوان را فراموش کند. تا اینکه روزی اتفاقی عاشقانه و تلخ رقم میخورد…
خانم چیستا یثربی نویسنده و کارگردان تئاتر و سینما در ۲۷ مهر سال 1347 در تهران متولد شد. یثربی فارغ التحصیل رشته روانشناسی از دانشگاه الزهرا تهران است و مدتی در همین دانشگاه به تدریس مشغول بود. او مدرک دکترای خود را از کانادا گرفت. داستان پستچی که داستان واقعی زندگی اوست، باعث تحول صفحه مجازی یثربی و حتی آشنایی بیشتر و گستردهتر افراد و گروههای کتابخوان با او شد. بخشی از جملات این کتاب را که جزء رمان عاشقانه ایرانی است، بخوانیم:
برای اولین بار بود که زیر نور ماه، لبخند علی را دیدم! دلم لرزید. به قول آن شاعر«سیلویا پلات»، ماه اگر میخندید، شکل تو میشد! اول لبخند و بعد با صدای بلند. خندهاش، مثل طعم آب نبات در دهان بود! گفت: «تو محشری به خدا! گفتم از تنور درت میآرم، اما این جوری؟ » گفتم: «مگه چشه؟ » گفت: « آبرو ریزیه! به بچه هامون چی بگیم؟ بگیم خلاف میکردیم به زور عقدمون کردن؟ !» گفتم: «عشق خلافه؟ » گفت: «نه قربونت برم، راهش این نیست!»
همخونه / مریم ریاحی
این داستان روایتی است از ازدواج توافقی و اجباری دختری جوان که یلدا نام دارد. یلدا که از شخصیتهای اصلی داستان است دختری ساده، دلپاک، خوش قلب و زیبا روست و به دلیل از دست دادن والدینش همراه با یکی از دوستان صمیمی پدر خود “حاج رضا” زندگی میکند. بیشتر فرزندان او در خارج از کشور زندگی میکنند و تنها فرزندی که در کشور دارد، پسر کوچکترش «شهاب» است.
اما نویسنده این کتاب مریم ریاحی است که متولد 1352 در استان تهران بوده و تحصیلات کارشناسی ارشد ادبیات فارسی دارد. این نویسنده خوش ذوق تابهحال آثار نسبتاً زیادی را در اختیار خوانندگان کشور قرار داده است. وی در ارتباط با رمان همخونه چنین عنوان میکند که این کتاب تلفیقی از تخیل و واقعیات زندگی خودش بوده و علاقه بسیاری به آن دارد. جملاتی از این رمان عاشقانه ایرانی را بخوانیم:
یلدا لبخند شیطنت آمیزی بر لب داشت. بطرف اتاقش رفت و بعد از چند لحظه پالتو بر تن وارد سالن شد. شهاب در حالی که خیره نگاهش میکرد از روی کاناپه بلند شد و آهسته بسوی یلدا گام برداشت و نزدیک شد. نگاهش را برنمیداشت.دست برد و گره روسری کوچکش را باز کرد و آن را به نرمی از روی سر یلدا برداشت. یلدا شرمگین و ملتهب و در عین حال متعجب نگاه میکرد. شهاب گفت .حالا درست مثل سفید برفی شدی.
یک عاشقانه آرام
یک عاشقانهی آرام در مورد گیله مردی مبارز و سیاسی است که عاشق عسل دختر آذری زیبا و سیاسی مسلکی میشود . کل کتاب روند و مراحل و برنامه ریزیهای زندگی مبتنی بر عشق این دوست . با زبانی شاعرانه بیان عشقی شاعرانه و زیبا . عاشقانی که سعی میکنند در لحظه لحظه با هم بودن عاشق هم باشند و نگذارند عشقشان به رخوت و عادت کشیده شود . در واقع آنها عاشقانی هستند که با زمان مبارزه میکنند.
همان طور که همهی ما میدانیم یک عاشقانه آرام اثر نادر ابراهیمی است. این داستان روایتی شنیدنی از زندگی زوجی عاشق است که گفتوگوهای جذابی در بین آنها رخ میدهد. این کتاب شما را به فکر وا میدارد و متوجه این موضوع میکند که نباید به عشق به چشم یک خاطره و عادت نگاه کنید. اگر موافق هستید، جملاتی از این کتاب خاطره انگیز را بخوانیم:
نمیشود که تو باشی، من عاشقِ تو نباشم
نمیشود که تو باشی
درست همینطور که هستی
و من، هزاربار خوبتر از این باشم
و باز، هزار بار عاشق تو نباشم.
نمیشود، میدانم
نمیشود که بهار از تو سبزتر باشد.
چشمهایش / بزرگ علوی
رمان چشمهایش اثر بزرگ علوی یکی از جریان سازترین و تاثیر گذارترین رمانهای ایرانی است که نه تنها بر ادبیات بلکه برجامعه ایرانی و حتی تحولات اجتماعی دهه پنجاه موثر بوده است. رمان چشمهایش در سال ۱۳۳۱ باعث شد که علوی را به یکباره در بین نویسندگان معاصر نامدار و زبانزد شود.
کتاب از ابتدا توسط مردی ناظم نقل میشود و در ادامه ناظم شروع به نقل از زبان زن ناشناسی مینماید که در حقیقت به طور هنرمندانهای راوی انتقال پیدا میکند و احساساتی که توسط این زن بیان میشود بسیار لطیف و دقیق است و از جانب نویسندهای مرد اینگونه توصیفات جالب و قابل تحسین است. این رمان از آثار معدود فارسی است که در مرکز آن یک زن با تمام عواطف و ارتعاشات روانی و ذهنی قرار گرفته است. جملاتی از کتاب را بخوانیم:
عشق پنهانی، عشقی که انسان جرات نمیکند هرگز با هیچکس درباره آن گفت و گو کند، به زبان بیاورد، به هر دلیلی که بخواهید – از لحاظ قیود اجتماعی، از نظر طبقاتی، به سبب اینکه معشوق ادراک نمیکند و به هر علت دیگری آن عشق است که درون آدم را میخورد و میسوزاند و آخرش مانند نقره گذاخته شفاف و صیقلی میشود.
این مطلب را هم بخوانید: معرفی کتاب چشمهایش
عشق و چیزهای دیگر / مصطفی مستور
«عشق و چیزهای دیگر» داستان هانی دانشجوی اهوازی ساکن تهران است که پس از فراغت از تحصیل تصمیم میگیرد در تهران بماند. او اتاقی را به طور اشتراکی در خانهای در مرکز شهر تهران اجاره کرده و در همین حین عاشق دختری به نام پرستو میشود. ادامه داستان ماجراها و کشمکشهای این عشق و همچنین سرگذشت اطرافیان هانی را روایت میکند.
کتاب «عشق و چیزهای دیگر» رمانی دیگر از مصطفی مستور است که در سال ۹۶ منتشر شد. مستور یکی از معدود نویسندههای داخلی است که ارتباط خوبی با مخاطب برقرار کرده و آثارش به طور معمول فروش خوبی دارند. جملاتی بی نظیر از این کتاب را بخوانیم:
هدف من از ازدواج هیچوقت بقای نسل نبود. برعکس، دلایل زیادی داشتم و دارم که شاید درستترین کار این باشد که شعله را آنقدر پایین بکشیم تا همین نسل فعلی هم بهتدریج خاموش شود. به خاطر رهایی از غم تجرد و تنهایی هم نبود که میخواستم با پرستو ازدواج کنم. اتفاقا به عقیدهٔ من ازدواج بیشتر نوعی تکثیر غم بود تا تقسیم شادی. من، خیلی ساده، میخواستم با پرستو ازدواج کنم که بتوانم همیشه کنار او باشم. همین.
دالان بهشت / نازی صفوی
داستان دالان بهشت از زبان مهناز، روایت میشود؛ دختری نازپرورده و کمسن که ناگهان از دنیای نوجوانی و بازیگوشی، وارد زندگی زناشویی و وضعیتی میشود که هیچ تصوری از آن ندارد. محمد، نامزد مهناز، برخلاف او، پسری جاافتاده و تحصیلکرده است که با وجود عقاید سنتی، برخوردی منطقی با اشتباهات و خامیهای مهناز دارد، اما با اشتباهات مهناز، عشق و رابطهی او با محمد، دچار چالشهای جدی و اساسی میشود.
نویسنده این کتاب نازی صفوی نویسندهی معاصر ایران در سال 1346 در تهران به دنیا آمد. صفوی نوشتن را از زمانیکه سن بسیار کمی داشت شروع کرد اما در سال 1378 با نوشتن رمان دالان بهشت به طور رسمی وارد بازار نشر و ادبیات ایران شد. او در نوشتن چندان به اصول و قواعد نویسندگی پایبند نیست و بدون اینکه از مکتب خاصی پیروی کند، بیشتر از حس خود کمک میگیرد. جملاتی از این رمان عاشقانه ایرانی و پرطرفدار را مرور کنیم:
” ایستاد. رویش را برگرداند و دهانش را باز کرد، ولی آنچه نباید شود، شده بود. اختیارم را از دست داده بودم. فکر کردم، حالا که دارد میرود، بگذار لااقل حرفهایم را بزنم. اینبار دیگر زیر آوار نمیمانم. فریاد میزدم و خودم نمیفهمیدم چه جوری تمام حرص و غصهام را بیرون ریختم. من یه بچه بودم. فقط شونزده سالم بود. تو برام از محبت گفتی. از عشق گفتی و اینکه دوستم داری. منو از عالم بچگی کشیدی بیرون. بهترین سالهای عمرمو با حرفهایی پر کردی که بقیه زندگیمو به آتیش کشید.”
من او / رضا امیرخانی
من او” روایت عشق علی فتاح است، آخرین پسر بازمانده خاندان سرشناس فتاح و مهتاب، دختر نوکر خانه زاد این خانواده. عشقی که ما در خط سیر داستان میبینیم، عشقی است پاک ولی خام که در کوره زمان و با دست “درویش مصطفی” آبدیده میشود. زمانی که علی؛ مهتاب را فقط برای مهتاب میخواهد، نه هیچ چیز دیگر. وقتی شرط محقق میشود؛ درویش مصطفی همانطور که سالها قبل قول داده بود خبر میدهد که فردا برای خواندن خطبه عقد میآید، ولی وصال مهتاب و علی در روی زمین صورت نمیگیرد.
نویسنده کتاب رضا امیرخانی (زاده ۱۳۵۲، تهران) نویسنده و منتقد ادبی ایرانی و به گفتهٔ خودش، از نویسندگان متعهد به انقلاب اسلامی ایران است. به نوشتهٔ وبگاه کلمه، او اصولگراست. او دارای گواهینامهٔ خلبانی نیز هست و در سال ۱۳۷۱، جوانترین خلبان ایران لقب گرفت. او مدتی نیز رئیس هیئت مدیره انجمن قلم ایران بود.وی خود را از نویسندگان متعهد به انقلاب و هواخواه جمهوری اسلامی میداند و رمان عاشقانه ایرانی را به بهترین شیوه مینویسد. بخشی از این کتاب را بخوانیم:
بوی یاس تمام شد. همان بوی یاسی که حیاط را برداشته بود و به آسمان برده بود. دیگر چیزی نبود که ما را نگه دارد. از بالای آسمان به زمین افتادیم. شاید به خاطر قانون جاذبه، البته همان قانون جاذبه بود که ما را آن بالا نگه داشته بود. جاذبهی نیوتنی و خورشید که نه، جاذبهی مهتاب و ماه را میگویم. روی زمین افتادیم و اشکهایمان محکم روی زمین ریخت و شکست، دلمان. تنها بنایی که اگر بلرزد، محکم تر میشود، دل است. دل آدمی زاد. باید مثل انار چلاندش، تا شیرهاش در بیاید … حکما شیرهاش هم مطبوع است … اشکهایم را پاک کردم. مطبوع بود.
پنجره / فهیمه رحیمی
پنجره داستان عاشقانهی دختری با دبیر ادبیاتش است که البته پس از سالها و با رخدادهای بسیار سرانجام در میانسالی به هم میرسند. گرچه هیچ اشارهی مستقیمی به زمان وقوع حوادث نمیشود اما از بستر ماجراها مثل دبیرستان دخترانهای که معلمان مرد دارد میتوان فهمید که مربوط به دوران پیش از انقلاب است. شخصیت اصلی ماجرا دختری در سالهای پایان نوجوانی است که کل داستان را از زبان او میخوانیم و گرچه علت و انگیزهی رفتارهایش چندان روشن نیست اما با حال و هوایی که آن را به عنوان دوران بلوغ میشناسیم هماهنگی دارد.
نمیشود از رمان عاشقانه ایرانی حرف زد و نام فهمیه رحیمی را به میان نیاورد. شاید بتوان گفت موج جدید این نوع کتابها پس از انقلاب با آثار او دوباره رونق گرفت. وقتی در سال ۱۳۶۸ رمان بازگشت به خوشبختی را منتشر کرد سرآغاز محبوبیتی شد که تا ۲۲سال با انتشار بیش از سی کتاب در چاپهای متعدد ادامه پیدا کرد و باعث شد ۷ عنوان از کتابهایش جزو پرفروشهای سه دههی اول انقلاب قرار بگیرند. رمان پنجره یکی از محبوبترین آثار او بود که استقبال و تقاضای خوانندگانش باعث شد بعدها کتاب ماندانا را در ادامهی آن بنویسد. جملاتی از این کتاب را بخوانیم:
کامران پرسید: شما با برادرم کاردارید؟ گفتم: متاسفانه نه . من سعادت نداشتم تا ازمحضر آقای قدسی استفاده کنم .کامران رو به کاوه کرد و پرسید: چرا؟ کاوه گفت: هنوز برنامهها قطعی نیست؛ ممکن است مثل سال گذشته برای دورهی اول ریاضی و برای دورهی دوم ادبیات تدریس کنم . هنوز معلوم نیست .لحن او کاملا آرام بود . چگونه میشد این دو شخصیت متضاد را یک جا تحمل کرد؟ کدام را باد باور کنم، این که او مردی مهربان و رمانتیک است، و یا این که مردی خشن و مستبد .
پریچهر/ م مودب پور
پریچهر” رمان عاشقانه ایرانی و قصهای است اجتماعی و در عین حال عاشقانه که “م مودب پور” آن را با تکیه بر ساختارهایی که اجتماع اطرافش را تشکیل میدهند، به وجود آورده است. داستان دربارهی پسری است به نام فرهاد که پس از هشت سال به ایران بازگشته و در کارخانهی پدرش مشغول به کار است. فرهاد، قهرمان بااحساس و خوش سیمای داستان، دل به دختری در رویاهایش بسته که خیلی زود متوجه میشود این دختر رویایی در واقعیت زندگی او حضور دارد. نام این دختر فرگل است و او در کودکی همبازی او بوده است.
م. مؤدِبپور (زاده ۱۳۳۷) با نام اصلی سید مرتضی مودبپور از نویسندگان رمانهای معاصر فارسی زبان ایرانی و مهارن وی نوشتن رمان عاشقانه ایرانی است. وی فعالیت نویسندگی خود را از سال ۱۳۷۸ خورشیدی آغاز نمود و در زمینهٔ «رمان» به خلق آثاری چون؛ پریچهر؛ یاسمین، یلدا، گندم، رکسانا، خواستگاری یا انتخاب و شیرین پرداختهاست. اطلاعات موثقی از وی در دست نیست چرا که هرگز مصاحبهای انجام ندادهاست. جملاتی از کتاب را با هم مطالعه کنیم:
وارد رستوران شدیم و سفارش غذا دادیم و هر دو با اشتها خوردیم وقتی حسابی سیر شدیم گفتم: خانم شب زنده دار! میدونی ساعت چنده؟ فرگل- چنده؟ من- دو بعد از نیمه شب! فرگل- عالیه! باید از هر دقیقهاش لذت ببرم! توقدر لحظهها رو نمیدونی! من که از سفر مرگ برگشتم میدونم ثانیهها چقدر قیمت دارن!
سخن آخر در مورد بهترین رمان عاشقانه ایرانی
در این مقاله به معرفی و بررسی 10 نمونه از پرطرفدارترین و بهترین رمان عاشقانه ایرانی پرداختم. رمانهای عاشقانه بسیاری در ادبیات فارسی نگاشته شدهاند که بعضی از آنها به ادبیات عامه پسند تعلق دارند و بعضی از آنها از آثار فاخر ادبی محسوب میشوند. هدف من تهیه فهرستی با در نظر داشتن استقبال مخاطبان بود و تفکیکی از منظر عامه پسند بودن اثر یا سبک فاخر آن در نظر نگرفتم. امیدوارم این مطلب در مورد رمان عاشقانه ایرانی مورد توجهتون قرار بگیرد.
خیلی پست مفید و پر محتوایی بود¡
بامدادخمار و همخونه رو خوندم و ب بقیه هم پیشنهاد میکنم، امیدوارم فرصتی فراهم شه ک بتونم بقیه ی کتاب هایی ک معرفی کردین رو هم مطالعه کنم.
خداقوت…
ممنون که وقت گذاشتین
خیلی خوب مینویسی
خیلی ممنونم از لطفتون
سلام نسیم جان. ممنون از رمان هایی که معرفی کردی. چقدر تاثیرگذار هستن. قلمتون عالیه. این بخش از نوشته تون رو خیلی دوست داشتمممم
بوی یاس تمام شد. همان بوی یاسی که حیاط را برداشته بود و به آسمان برده بود. دیگر چیزی نبود که ما را نگه دارد. از بالای آسمان به زمین افتادیم. شاید به خاطر قانون جاذبه، البته همان قانون جاذبه بود که ما را آن بالا نگه داشته بود.
من رمان های مودب پور رو زمانی که نوجون بودم خوندم. خیلی خیلی تاثیرگذار هستن و از همون موقع عاشق کتاب شدم
ممنون از توجه ات عزیزم